این صحنه هایی که دارم میبینم همش شبیه انقلابه.یادمه هر وقت چیزی در باب انقلاب دهه پنجاه و شصت میشنویدم،محکم چشامو میبستم و توی دلم داد میزدم که شکرت خدا جونم که نه توی اون دوره بودم و نه اونهمه سختی رو تحمل کردم.شکرت خداجونم که شاهد از دست دادن عزیزام نبودماما این روزا اوضاع ی جوریه که قلبم داره میلرزه.ترس ی طناب انداخته گردنم و اشکمو در آورده.واقعا دلم میخواد از شیرازیا بپرسم فکر میکنید اصن دارید چیکار میکنید؟این کاراتون زیاد از حد بی عقلیه.اون پمپ بنزینی که آتیش میزنین،میدونید چند تا جوون بیکار میشن؟چند تا بچه باید دور ی سری از رویا هاشونو خط بکشن؟اون دانشگاهی که نابود میکنید،میدونید چند نفر دیگه نمیتونن برن دانشگاه؟میدونید از تعداد پزیرش بعد کنکور چقدر کم میشه؟ این کاراتون فقط ی سری آدم بی گناه رو خفه میکنه.دیروز از مرگ ی جوون که توی پمپ بنزین کار میکرد شنیدمو واقعا تاسف خوردم به خاطر بی عقلی ی جماعت.تا حالا به بچه ای که با دیدن این وضعیت از پلیس شدن متنفر میشهیا توی قلبش ترس میشینه فکر کردید؟این روزا انقدر توی خیابونا پلیس دیدم قلبم لرزیدهاینجا که تهرانهحال دل بچه های شیرازو فقط خدا میدونه.
امیدوارم همه چی قبل بد تر شدنش،ختم به خیر شه.

+من فقط میگم:ی دیوونه میخواد کشورو بفروشه،قبول که داره***میزنه توشولی شما ها دارید آدمای بی گناهی رو له میکنید که پس فردا دیگه نون شبشون از کجا میخواد دراد؟این روزا پدر مادرا دارن همینطور پیر تر میشن.کمراشون داره درد میگیرهاین روزا توی خیابونا پر شده از دعوامردمایی که اعصاب براشون نمونده.و ی سری (نمیدونم چی بهشون بگم) که صف های پمپ بنزینو طویل کردننمیدونم کی میخواید قبل حرکت هایی که میزنید فکر کنید.
#موقت
(من نه از ت چیزی سرم میشه نه علاقه ای بهش دارماین حرفایی هم که زدم از دهن ی بچه اس که قلبش ترسیده)

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها